سناسنا، تا این لحظه: 12 سال و 3 ماه و 30 روز سن داره

فندقی مامان و بابا

این روزهای دخترم

دختر ناز و عزیزم اینقدر این روزها بزرگ شدی که هیچ وقت فکر نمیکردم به این زودی بتونم باهات حرف بزنم و تو کامل درک کنی دخترم دیگه یک دختر کامل و بالنده شدی که واژه کودک زیبنده تو نیست این کارها رو بلدی ولی در کل از جواب دادن و یک جا نشستن و آموزش دیدن فراری هستی از 1 تا 10 رو اگه نخوای شیطونی کنی بلدی بگی مامانی رو وقتی نشسته هلش میدی به سمت جلو و به پشتش میزنی و تپ تپو براش میخونی کتابهائی که برات از نمایشگاه خریدیم رو خیلی دوست داری و میاری تا برات بازشون کنم و تو اسمشون رو بگی تقریبا هر کلمه ای رو که بگیم تو تکرار میکنی حتی اگه نتونی کاملش رو بگی دارم این روزها باهات رنگها رو کار میکنم خنده دار اینه که به همه رنگها میگی آبی ...
9 شهريور 1392

سنا و نمایشگاه اسباب بازی

از 20 تا 25 مرداد توی شیراز نمایشگاه اسباب بازی بود که من حسابی دلم رو صابون زده بودم که برات یه خرید حسابی اسباب بازی میکنم ولی زهی خیال باطل چون اصلا اونی که فکر میکردم نبود فقط ساعت 8 شب اونجا مجریهای برنامه کودک فارس اومده بودن و برنامه داشتن فقط این قسمت نمایشگاه تا حدودی سرگرم شدی موقعی که اونها شعر میخوندن تو بادکنکت رو بالا میاوردی و تکون میدادی بعد اونها شعر عمو زنجیر باف رو خوندن که شما از بچه ها که جواب بله میدادن یاد گرفته بودی بگی بیه یعنی بعله ما هی توی ماشین عمو زنجیر باف میخوندیم و تو میگفتی بیه وای نمیدونی وقتی حرف میزنی آدم دلش میخواد درسته قورتت بده من که بعضی موقع ها دیگه نمیتونم خودم رو کنترل کنم و حسابی تو...
9 شهريور 1392
1